;




شاعران لک زبان
ادبيات منظوم و منثور لكي


مرد رند

🌺🌺  مرد رند 🌺🌺

تقدیم به همه پدران
موضوع از دیگران است و من آن را منظوم کرده ام

یک نفر از لوطیان روزگار
 گفت می خواهم کنم زن اختیار 
رفت سوی شیخ مسجد نرم نرم
 بادلی پرشور اما گرم گرم
 شیخ پرسید ای جوان با وقار
 حاجتت برگو ترا با ما چکار
 با تانی گفت: آن لوطی که من
 دیده ام در بی زنی رنج و محن 
حال از این مومنات با صفا 
هست یک تن برگزیند بنده را ؟
شیخ گفتا: با صدای بس رسا
 مومنات با وضوی با خدا 
یک نفر می خواهد از ما همسری
 تا کند یک عمر با او دلبری
 از شمایان هست آیا یک نفر
 برگشاید بر رخ این مرد در 
از پس پرده زنی اینگونه گفت:
 می‌شوم یک عمر با این مرد جفت
 دارم اسبی از نژاد ی بس نکو
 اسب خود را نیز می بخشم به او
 یک زن دیگر چنین گفتا :که من 
می پذیرم مرد را در یک سخن
فربه گاوی دارم از عهد پدر
 بخشم اورا گر کند بر من نظر 
آخرین زن گفت: ای دانای دین
 گو مرا از این میانه برگزین
 هم به باغ خویش مهمانش کنم 
هم  میان شهر سلطانش کنم
 با تعجب شیخ گفتا ای جوان 
انتخابت چیست اندر این میان
 لوطی از آنجا که مردی رند بود
 حرف خود بر شیخ اینسان وانمود
 آرزو دارم که بر اسبی سوار 
فربه گاوی پشت سر اندر گذار
 راهی باغم شوم با همدمان
 بهره گیرم هم از این و هم از آن
 مرد یعنی آنکه  او دارد هدف
 یابد ار او فرصتی ننهد زکف
 شیخ شد نالان  و گفتی زیر لب 
خاک با دا بر سر من روز شب


رضاحسنوند
@shooridehlorestany



نوشته شده توسط رضا حسنوند(شوریده لرستانی) در جمعه بیست و نهم بهمن ۱۴۰۰

.:: ::.





Powered By blogfa.com Copyright © 2009 by shaeranelakzaban
This Themplate By Theme-Designer.Com

منوی اصــــلی -------------------- Menu

دربــــــــــــــاره -------------------- About

دوستـــــــــــان -------------------- Links

آرشـــــــــیو -------------------- Archive

پیشـــــین -------------------- Previous

لینکستان -------------------- LinkDump

دیگر مــــوارد -------------------- Others

امکانات جانبی
theme-designer.com