;




شاعران لک زبان
ادبيات منظوم و منثور لكي


...

آثار و اشعار شوریده لرستانی:
شبانی گرگ
شبانی را کسی پرسید از کار 
که چون است این جهان را با تو رفتار
 چنین آورد پاسخ آن خردمند 
که دنیا پر شده از مکر و ترفند    
 پس از تیمار عمری گوسفندان
  نگهبانی ز گرگ تیز دندان 
همی گفتم به آرامی نه از خشم 
  بچینم گوسفندان را همی پشم   
      چو پشم گوسفند خویش چیدم   بسی آشفته گشتم زانچه دیدم 
    گله چون خویشتن برمن نمودند
   بسی زان گوسفندان گرگ بودند
 از آن پس دست شستم زین زمانه 
که سازد گرگ نزد میش لانه

@shooridehlorestany

براله . به زبان# لکی #شوریده لرستانی

براله 
اژی بخده مه بیزارم براله
مونگی سی رو گرفدارم براله
می یه رو ا خصه ای چاره نویسه
بنیشم هر موئه بارم براله
خه ور دیری گه روژی تا گه چن گل 
آواخد مردنه مارم براله
اری آگر خمت ار دلته یه رو
اجی جیه ر کت کته بارم براله
دما مردن مزارم خو کپاکن
نهه یه رو گلابارم براله
کسی حق نی ری ا مرگ مه بوشی
امید کل کس ئو کارم براله
یه بوشی ار کسی هیسدی بگیری
فقیرم بی کسم  ژارم براله
وره یه بامه دی بخد وژم دیم
خصه کردی وه سربارم براله
اژونه سه گه ژون ایل ماتم
یه جا کوبیه سه  لارم براله
شوریده لرستانی

@shooridehlorestany



نوشته شده توسط رضا حسنوند(شوریده لرستانی) در جمعه پنجم دی ۱۳۹۹

.:: ::.





هرّ و برّ

شوریده لرستانی:
خوشا آنانکه هرّ از برّ ندانند

یک اشتباه تاریخی 

بیش از هزار سال است که مردم این سرزمین یک دو بیتی معروف را از شاعر پرآوازه لک زبان حضرت باباطاهر لکزی در حافظه فرهنگی دارند و آن را با خود زمزمه می کنند به گونه ای که به صورت مثل سائر در آمده است و آن دو بیتی چنین است:
 خوشا آنان که هر از بر ندانند 
      نه چیزی وا نویسنده و نه خوانند
........

 شارحان بسیاری در مورد مصراع اول این بیت قلم فرسایی ها کرده اند. اما با توجه به ریشه تاریخی این مصراع در ادبیات فارسی و ادبیات عرب معانی و شرح شارحان متاسفانه پذیرفتنی نیست بسیاری از افرادی که در این حوزه کار کرده اند بدون آنکه خبری از بن مایه این مصراع و روزگار و حال و هوای عشایری داشته باشند این بیت را به زندگی روزمره چوپانان متصل می کنند و معانی جدیده ای برای خود می تراشند در صورتی که هیچ کدام از این گفته های شان با اصل موضوع ارتباط ندارد .

و اما اصل مطلب 
به گفته کتب درجه یک ادبیات عرب و قوامیس موجوده واژه های " هرّ " و " برِ  " به معنای موش و گربه می باشند. همان موضوع همیشگی تمام جوامع که معمولاً بین فضای زندگی گربه و موش ها حاکم است و از آنجا که انسان ها با جنگ و گریز گربه ها و موش ها  _ تام و جری !!! _در زندگی خود برخوردهای نزدیکی دارند همین نزدیکی باعث زادن مضامین ادبی شده است . ضرب المثلی عربی می گوید: لایعرف الهرّ من البرّ 
ر.ک. التبیان فی تفسیر القران ج 1 ص 198
 ""  لا یعرف الهرّ من البرّ "" یعنی فلانی گربه را از موش تشخیص نمی دهد و بار کنایی آن راکه همه می دانند یعنی : 
فلانی آنقدر قدرت تشخیصش و تجزیه و تحلیلش پایین است و موضوعات را نمی تواند تجزیه و تحلیل کند یا نمیخواهد اهمیت بدهد که حتی تفاوت بین گربه با آن جسم درشت و موش را با آن جسم کوچک نمیداند

اما بسیاری از شارحان این دوبیتی گرچه بزرگان قومند ، بدون آنکه دقت کرده باشند واژه های " هرّ " و" برّ " را به راندن و فراخواندن گوسفندان نسبت داده‌اند!!!!  در صورتی که نگارنده به عنوان کسی که در متن جامعه عشیره بزرگ شده است این گفته ها برایم پذیرفتنی نیست . گرچه در زبان لکی برای فراخواندن و دور کردن هر یک از حیوانات و احشام و پرندگان دور و بر خود ، واژه های مخصوص به کار می رود ولی هرگز هرّ و برّ  این کاربرد را در زندگی روزمره  ندارد.
 به عنوان مثال در زبان لکی برای بزغاله ها"  یخ yex" برای گاوها : گچgech"  برای ما کیان " کش kesh "  برای اردک ها  " بیطbīt "  برای سگ ها " چخchex"  برای پیوسته سم ها "  هشhosh"  و ... به کار می رود .و واژه " برّ" در هیچ کجای جامعه چوپانان عشیره جایگاهی ندارد. پس معنای اصلی این مصراع که برگرفته از ضرب المثل بالاست چنین می شود خوشا به حال کسانی که آنچنان از زندگی آسوده اند که تفاوتی بین گربه و موش برای شان محسوس نیست و در بند خواندن و نوشتن نیستند. با توجه به متن فوق گرچه بسیاری از شارحان از بزرگان ادب ایران زمین هستند نوشته های شان وجاهت ادبی ندارد.  و اینگونه اشتباهات در بسیاری از فرهنگ نامه ها و قاموس ها وجود دارد و  واحد نیست و تکراریست. امیدوارم این گستاخی را بر بنده ببخشایید رضا حسنوند شوریده لرستانی

@shooridehlorestany



نوشته شده توسط رضا حسنوند(شوریده لرستانی) در جمعه پنجم دی ۱۳۹۹

.:: ::.





منبع احادیث

🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺

منبع این احادیث کجاست ؟؟؟؟ 

و ما چه روزگاری را که سپری نکردیم .


این موضوع را که الان میگویم برمی‌گردد به سالهای نوجوانی و دانش آموزی . درست به یاد دارم آنگاه که دانش آموز بودیم و برای فعالیت در مدرسه بسیار مشتاق و پرجوش بودیم یک روز از روی صداقت بعد از یک مشورت مشبع و پرمحتوا!! با دوستان هم کلاسم تصمیم گرفتیم که چند حدیث اخلاقی اجتماعی را پیدا کنیم و هر حدیثی را در یک برگه با خط خوش بنویسیم و آن برگه ها را تکثیر کنیم و در مدارس و در تابلو اعلانات اداره آموزش و پرورش شهرمان نصب کنیم. گشتیم و گشتیم  وگشتیم و نهایتا چند حدیث مناسب با افکارمان  را پیدا کردیم با هزاران شور شوق و اشتیاق آن احادیث را بر برگه های مناسب با سرانگشت ذوق  نگاشتیم چند ورق از آن نوشته ها را در دبیرستان در تابلو اعلانات در معرض دید دانش‌آموزان قرار دادیم و چند ورق دیگر را برای تابلو اعلانات اداره آموزش و پرورش بردیم .ورق ها را در جایگاه مخصوص نصب کردیم شوق کردیم و خوشحال بودیم که به لطف خدا کاری کرده ایم از اداره ی آموزش و پرورش خارج شدیم به سمت مدرسه رفتیم به محض ورود به مدرسه مدیر یقه ما را چسبید و مورد بازخواست قرار داد .
بگو ببینم این چه کاریه کردید؟ چرا بدون رفرنس و ذکر منابع  احادیث را به خورد مردم میدهید؟ چرا خطر انحراف اسلام را تشخیص نمیدهی .چرا با دشمن همکاری می کنید؟؟؟؟؟
 خدای من کدام انحراف کدام دشمن مگر ما چه کرده بودیم؟؟ به مدیر محترم گفتم :
آقا اجازه ببخشید مگر ما چه کرده ایم؟
 با عصبانیت گفت:
 از این بدتر که شما احادیث اسلام را بدون ذکر منبع در اداره آموزش و پرورش نصب کرده اید و با این کار میخواهید اسلام را به انحراف بکشانید؟
 گفتم :
آقا اجازه ببخشید این حرف خودتان است؟
 گفت: 
هم بله هم نه.
 گفتم :
هم بله هم نه یعنی چه ؟
گفت اداره آموزش و پرورش قسمت بووووووووووق !! به من زنگ زدند و این کار شما را تحریف معنی کردند. سریعاً به اداره بروید و با مسئول محترم این کار را در میان بگذارید .
من و دوستانم بلافاصله به اداره آموزش و پرورش رفتیم و دیدیم که می بایست منبع احادیث ذکر شود اما متاسفانه  نه من  منبع را می‌شناختم نه دیگر دوستانم  در این مورد چیزی میدانستند .ما را مجبور کردند که منبع احادیث را بیاوریم با دوستان از اداره آموزش و پرورش خارج شدیم نشستیم و با هم مشورت کردیم و شیطنت من گل کرد گفتم :
بچه ها من منابع حدیث را می دانم گفتند به به چه خوب خدا رو شکر ورق ها را از روی تابلو اعلانات اداره جمع کردیم و رفتیم کتاب بینش اسلامی آن روزگار را باز کردیم و در آخر مطالب پایانی کتاب نام چندین کتاب ادبی و حدیث و فقهی را پیدا کردیم و در پایان برگه ها ی حدیث با میل خودمان منبعی نامرتبط تراشیدیم در یک ورقه نوشتیم :
نقل از کتاب تحف العقول جلد ۱ صفحه ۵۰۰۲ 
در پاورقی حدیث دیگر نگاشتیم ازکتاب  وسائل الشیعه جلد اول صفحه ۲۰۰۰۰۰ و در ورق دیگر نگاشتیم شاهنامه فردوسی صفحه ۵۱۰  و آدرس حدیث دیگر را نوشتیم گلستان سعدی ؟؟؟؟؟؟
 و ورق ها را دوباره به اداره آموزش و پرورش بردیم و به مسئول محترم بعنی بووووووووووق  نشان دادیم و مسئول محترم آن اوراق را با حالتی  خرد ورزانه به دست گرفت و نگاهی از روی خرد انداخت و سری تکان داد و گفت:
هااااااااا  الان درست شد اگر ذکر این منابع نبود بیم آن می‌رفت که تبعات  این احادیث بدون منبع ، موجب انحراف اسلام و مسلمانان شود!!!!!!!!
 و من آن روزگار واقعا پی بردم که اسلام  و مسلمانان چگونه به انحراف کشیده می شوند؟؟؟  چیزی نگفتم و به بی سوادی خود و آن مسئول محترم خندیدم و با خود گفتم :

و ما چه روزگاری را که سپری نکردیم؟؟؟؟؟؟؟؟

 ارادتمند شما
 رضا حسنوند
 شوریده لرستانی
@shooridehlorestany



نوشته شده توسط رضا حسنوند(شوریده لرستانی) در جمعه پنجم دی ۱۳۹۹

.:: ::.





و ما چه روزگاری را که سپری نکردیم

🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
لطفاً هنگام شعر خوانی به قسمتی که خواهران نشسته اند نگاه نکنید؟؟؟؟؟؟؟
 و ما چه روزگاری را که سپری نکردیم .

درست به یاد دارم بیست و دوم بهمن ماه ۱۳۶۶ بود آن روز شب قبلش ،برف سنگینی باریده بود همه جا سفید پوش شده بود مردم شهر ما نیز مانند دیگر مردمان ایران زمین موج خروشان در خیابان ها به راه انداخته بودند .
 جایگاه اجرای برنامه مردم و قرائت قطعنامه زمین فوتبال استادیوم شهید خلیل ارکیا بود. موج جمعیت به راه افتاد با شعارهای مختلف و با شور و هیجان آن زمان به زمین فوتبال رسیدیم برنامه شروع  و قران قرائت شد.
 مجری ، تیتربرنامه های مختلف را اعلام کرد که در یکی از بندها نیز شعر خوانی معلم ادبیات رضا حسنوند اعنی نگارنده حقیر قرارداشت  .
 سخنرانی پس از سخنرانی و سخنرانی بعد از سخنرانی مردم را بر روی سکو  زمین گیر کرده بود. حالا دیگر برف نمی بارید آفتاب هم مهربان شده بود . اما از هر سو سرما می بارید من تازه معلم شده بودم و ادبیات پارسی را در دبیرستان های الشتر تدریس می کردم .  .... نمی‌دانم در چه فکری غرق شده  بودم که ناگهان مجری برنامه با آن بلندگوهای گوشخراش اعلام کرد که :
در این قسمت از برنامه توجه عزیزان را به شعرخوانی معلم عزیز آقای رضا حسنوند جلب می کنم.
 آرام آرام با کسب اجازه و عرض ارادتی به عزیزانی که کنارم نشسته بودند پشت تریبون رفتم و مستقرشدم !!! جمعیت بسیاری و شاید حدود  چند هزارگوش و چشم و چند دوربین  مستقیم مرا نگاه می کردند.
 شروع کردم به سلام و تبریک و کسب اجازه از حاضران . هنوز دو سه بیت از شعرم را نخوانده بودم که دیدم کسی دستی در جیبم کرد و سری فراگوشم آورد و  و به آواز حزین گفت:
 این کاغذ را بخوان ؟؟؟؟؟
من مات و مبهوت مانده بودم که این چه کاغذی است و این آقا  راکه میشناختمش و از مسئولین آموزش و پرورش آن زمان الشتر بود با من چه کار دارد . من مانده بودم که با این کار از من چه می‌خواهد؟  و چیزی نمانده بود که مهار شعر خوانی را از دست بدهم .
با یک دست دفتر شعرم را گرفتم و با دست دیگر کاغذ را درآوردم کاغذ را آرام‌آرام باز کردم و در میانه شعر  نگاهش کردم نوشته ای روی آن دیدم نوشته ای که در تمام عمرم نه دیده بودم و نه شنیده بودم .با خطی بسیار بی سوادانه و بسیار ناشیانه نوشته بود 
 لطفاً هنگام قرائت شعر به سکو هایی که خانم ها نشسته اند نگاه نکنید
 من مانده بودم که خدای من در این موج جمعیت و در این فاصله حدود ۱۰۰ متر از سکوی جایگاه خانم ها و در برابر آن همه دوربین  ومن  عینک ته استکانی  و قیافه ی کاریکاتوری!!!!چگونه میشود به طرف خانمها نگاه کرد و خدای نکرده بوووووووووووووووق ... .  آن شعر را به پایان بردم با دلی شکسته روحی آشفته و خشمی نهفته .
 اما چیزی نگفتم سکوت کردم و با خود گفتم:
 و ما چه روزگاری را که سپری نکردیم . الان که من این قصه می گویم آن عزیز در قید حیات است و هنوز که هنوز است در افکار صدساله خویش منجمد مانده و یک اپسیلون هم پیشرفت نکرده است هرچند من نیز در آن جلسه با توجه به قرار گرفتن تریبون روبروی مردان هرگز سعادت نگاه کردن به سکوی جایگاه خانم ها را نیافتم!!!!! اما آن سخن هنوز که هنوز است بر سکوی  روانم نشسته است و به من دهن کجی میکند و همیشه با خودم می‌گویم و ما چه روزگاری را که سپری نکردیم؟؟؟؟؟
ارادتمند رضا حسنوند شوریده لرستانی
@shooridehlorestany



نوشته شده توسط رضا حسنوند(شوریده لرستانی) در جمعه پنجم دی ۱۳۹۹

.:: ::.





Powered By blogfa.com Copyright © 2009 by shaeranelakzaban
This Themplate By Theme-Designer.Com

منوی اصــــلی -------------------- Menu

دربــــــــــــــاره -------------------- About

آرشـــــــــیو -------------------- Archive

پیشـــــین -------------------- Previous

لینکستان -------------------- LinkDump

دیگر مــــوارد -------------------- Others

امکانات جانبی
theme-designer.com